پدر و مادر بودن یعنی هدایت، حمایت و ساختن آیندهای روشن برای فرزند. بسیاری از والدین، تمام تمرکزشان را بر پرورش هوش ذهنی یا همان IQ میگذارند، اما چیزی وجود دارد که حتی مهمتر از آن است: هوش هیجانی (EQ). هوش هیجانی به کودک کمک میکند احساسات خود را بشناسد، بر آنها کنترل داشته باشد و احساسات دیگران را درک کند. کودکی که این مهارت را یاد بگیرد، در برابر چالشهای زندگی مقاومتر، مهربانتر و موفقتر خواهد بود. در این مقاله یاد میگیریم چرا آموزش هوش هیجانی به کودکان اهمیت دارد، فایدههای آن برای رشد کودک چیست و چطور با چند تکنیک ساده و کاربردی آن را در فرزند خود تقویت کنیم. با ما همراه باشید.

چهار مؤلفه کلیدی مؤثر روی هوش هیجانی کودک
گاهی وقتها کافی است چند دقیقه کنار یک کودک بنشینید تا بفهمید احساسات او چقدر رنگارنگ و پیشبینیناپذیر است. یک لحظه میخندد، لحظه بعد ناراحت میشود و اگر چیزی طبق انتظارش پیش نرود، شاید گریه کند. همین احساسات متناقض، هوش هیجانی را شکل میدهد؛ مهارتی که اگر از کودکی پرورش پیدا کند، آینده کودک را از نظر ارتباطی، تحصیلی و حتی سلامت روان متحول میکند.
در ادامه، چهار مولفه هوش هیجانی را توضیح میدهیم؛ همان مؤلفههایی که اگر در رفتار کودک رشد کنند، او بزرگسالی میشود که خودش را میشناسد، احساساتش را مدیریت میکند و میتواند با دیگران رابطه مؤثر برقرار کند.
1- خودآگاهی هیجانی: «من چه احساسی دارم؟»
خودآگاهی هیجانی اولین قدم است؛ مثل چراغی که وقتی روشن شود، کودک میتواند در تاریکی احساساتش راه پیدا کند.
کودکی را تصور کنید که بعد از باختن در یک بازی، ناگهان عصبانی میشود و اسباببازیاش را پرت میکند. اگر از او بپرسید «چرا این کار را کردی؟» شاید خودش هم نداند. اما وقتی یاد بگیرد احساسش را بشناسد، مثلاً بگوید «الان ناراحتم چون باختم» بخش مهمی از راه را رفته است.
چطور این مهارت رشد میکند؟ با نامگذاری احساسات. خیلی وقتها کودکی که اسمی برای حسش ندارد، نمیتواند آن را توضیح دهد. وقتی کنار کودک مینشینید و میگویید «فکر کنم الان کمی نگران شدی» یا «میبینم که ناراحتی»، کمکم میآموزد آنچه درونش میگذرد را بفهمد و بیان کند.
این مهارت شاید ساده باشد، اما تأثیرش بلندمدت است. کودکی که خودش را میشناسد، بعدها هنگام روبرو شدن با چالشها، کمتر سردرگم میشود، میتواند تصمیمهای بهتری بگیرد و کمتر تحتتأثیر فشارهای بیرونی قرار خواهد گرفت.
2- خودمدیریتی: «چگونه احساساتم را کنترل کنم؟»
وقتی کودک احساسش را بشناسد، نوبت قدم دوم است؛ یعنی مدیریت احساسات.
این مهارت یعنی کودک یاد بگیرد درست وسط یک موج هیجانی، مثلاً عصبانیت، ترس یا هیجان زیاد، خودش را کنترل کند. شاید شما هم کودکی را دیده باشید که وقتی خشمگین میشود، مثل آتشفشان فوران میکند. اما بعد از مدتی تمرین، میتواند چند نفس عمیق بکشد یا چند ثانیه مکث کند تا آرامتر تصمیم بگیرد.
برخی رفتارهای ساده، نشانه رشد خودمدیریتی هستند. مثل اینکه کودک بعد از عصبانیت، چند دقیقه در اتاقش تنها میماند یا وقتی ناراحت است، به جای گریه طولانی، یک کار آرامبخش انجام میدهد.
البته در این مسیر والدین هم باید صبور باشند. آموزش هوش هیجانی به کودکان کار یک روز، دو روز نیست و هیچ کودکی یکشبه کنترل هیجان را یاد نمیگیرد. اما وقتی والدین در لحظههای سخت کنار او میمانند و الگویی از آرامش نشان میدهند، کودک قدمبهقدم این مهارت را خواهد آموخت.
3- آگاهی اجتماعی (همدلی): «دیگران چه احساسی دارند؟»
هیچ مهارتی مثل همدلی، نمیتواند رابطههای کودک را بهبود بدهد. آگاهی اجتماعی یعنی کودک یاد بگیرد دنیا فقط از نگاه خودش ساخته نشده است و آدمهای اطراف هم احساسات خودشان را دارند.
شاید اولین جرقههای همدلی در سنین پایین شکل بگیرد؛ وقتی کودک با دیدن گریه یک دوست، شگفتزده میشود یا یک اسباببازی را به او تعارف میکند.
با گذشت زمان، این مهارت عمیقتر میشود. کودک میآموزد که رفتارهایش بر احساس دیگران اثر دارد؛ مثلاً میفهمد مسخره کردن یک همکلاسی ممکن است او را ناراحت کند یا میبیند تعریف کردن از یک دوست چقدر حال او را خوب میکند.
رشد همدلی با گفتوگوهای ساده شروع میشود. وقتی از کودک میپرسید «فکر میکنی الان دوستت چه حسی دارد؟» یا «اگر جای او بودی چه میکردی؟»، به او کمک میکنید در نقش دیگران زندگی کند.
همین تمرینهای کوچک، شخصیت آینده او را میسازد؛ شخصی که درک بالایی دارد، حمایت میکند و احترام میگذارد.
4- مدیریت روابط: «چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنم؟»
آخرین مؤلفه، پل ارتباطی است؛ پلی بین کودک و دیگران. مدیریت روابط یعنی کودک یاد بگیرد چطور حرف بزند، چطور دوست پیدا کند، چطور اختلافها را حل کند و چگونه احساساتش را بدون آسیبزدن به طرف مقابل نشان دهد. این مهارت پایه اصلی روابط سالم در مدرسه، خانواده و جامعه است.
کودکی که مدیریت روابط را بلد باشد، هنگام دعوا سریع قهر نمیکند، تلاش میکند حرفش را واضح بزند و میداند چهطور درخواست کمک کند. حتی میتواند به دیگران بگوید «این رفتار ناراحتم کرد» بدون اینکه رابطه را خراب کند.
خود ما هم در بزرگسالی بارها تجربه کردهایم که بخش زیادی از موفقیتهای شغلی و اجتماعی، نه به تخصص، بلکه به همین تواناییهای ارتباطی بستگی دارد. کودکانی که از همان سالهای ابتدایی این مهارت را یاد میگیرند، در آینده کمتر وارد رابطههای ناسالم میشوند و بیشتر میتوانند دوستیهای پایدار بسازند.
افزایش هوش هیجانی در کودکان چگونه است؟
گاهی کافی است چند روز رفتار یک کودک را زیر نظر بگیرید تا بفهمید چطور احساسات، روابط و واکنشها در هم تنیدهاند. کودکی که بلد است احساسش را بشناسد و دربارهاش حرف بزند، رفتارهای بهتری نشان میدهد. اما خبر خوب این است که هوش هیجانی یک مهارت ذاتی نیست؛ درست مثل زبان مادری، یاد گرفتنی است و اگر والدین و مربیان آن را تقویت کنند، کودک خیلی خوب رشد میکند.
در ادامه، روشهای کاربردی برای افزایش هوش هیجانی در کودکان را بررسی میکنیم؛ روشهایی که در خانه، مدرسه یا حتی وسط یک روز معمولی هم میتوان از آنها استفاده کرد.
1. مدلسازی رفتارهای هیجانی مناسب
کودکان مثل دوربینهای کوچک هستند. هر چیزی را که میبینند، ضبط و دوباره اجرا میکنند. اگر والدین هنگام عصبانیت فریاد بزنند، کودک هم یاد میگیرد که همین واکنش را نشان دهد. اما وقتی میبیند مادر یا پدر وسط یک موقعیت پرتنش، چند نفس عمیق میکشند یا با صدای آرام حرف میزنند، دقیقاً همان رفتار را در مواقع مشابه تکرار میکند.
الگوی رفتاری والدین، قویترین معلم کودک است. توضیح دادن گاهی کافی نیست؛ دیدن و تجربهکردن، به کودک رفتار درست را آموزش میدهد. حتی گفتن جملهای مثل «الان کمی ناراحتم، چند دقیقه وقت میخواهم» برای کودک یک درس بزرگ است. احساسات نه خطرناک هستند و نه باید آنها را سرکوب کرد؛ فقط لازم است مدیریت شوند.
2. آموزش همدلی
همدلی یعنی کودک بتواند عمق رفتار دیگران را ببیند. کودکی که همدلی را بلد است، بهتر میتواند دوست پیدا کند، کمتر دعوا میکند و حساسیت بیشتری به احساسات اطرافیان نشان میدهد.
آموزش همدلی سخت نیست؛ از سوالهای ساده شروع میشود:
- «به نظرت الان دوستت چه حسی دارد؟»
- «اگر تو جای او بودی، چه میکردی؟»
- «فکر میکنی چرا اینقدر ناراحت شد؟»
این نوع گفتوگوها، کودک را به سمت درک احساسات دیگران میبرد. حتی یک تجربه کوتاه، مثل کمک کردن به همکلاسی یا دلداری دادن به خواهر کوچکتر، پایههای محکمی برای همدلی ایجاد میکند.
3. تقویت مهارتهای اجتماعی
بازیهای گروهی، انجام کارهای مشترک در خانه و حتی وقتگذرانی در جمعهای خانوادگی، بهترین فرصت برای یادگیری مهارتهای اجتماعی هستند. مهارتهایی مانند شروع گفتگو، رعایت نوبت، استفاده از کلمات محترمانه و شنیدن حرف دیگران.
گاهی یک جمله کوتاه میتواند رفتار کودک را تغییر دهد. والدین اگر به جای «باهم دعوا نکنید» بگویند «بگذار اول او حرف بزند، بعد نوبت تو میشود»، کودک یاد میگیرد چگونه گفتوگو را مدیریت کند. همین تمرینهای ساده بر توانایی کودک برای ایجاد روابط و دوستیهای پایدار، تأثیر زیادی میگذارد.
4. حل مسئله و مدیریت تعارض
زندگی کودک پر از چالشهای کوچک است؛ از انتخاب اسباببازی شروع میشود تا اختلاف با دوستان ادامه پیدا میکند. اگر ما هر بار برای او تصمیم بگیریم، مهارت حل مسئله در او رشد نمیکند. اما اگر از او بپرسیم «به نظرت چطور میشود این مشکل را حل کرد؟» فرصت تفکر و تصمیمگیری را به او میدهیم.
در اختلافهای کودکان نیز بهتر است به جای دخالت، آنها را راهنمایی کنیم تا خودشان راهحل پیدا کنند:
- «دوست داری چه اتفاقی بیفتد که هردو راضی باشید؟»
- «چه راه دیگری به ذهنت میرسد؟»
کودکی که روند حل مسئله را یاد بگیرد، در بزرگسالی با اعتماد به نفس بیشتری تصمیم میگیرد و از تعارضها فرار نمیکند.
5. تقویت خودآگاهی
خودآگاهی یعنی کودک بفهمد الان چه حسی دارد و چرا. این مهارت با نامگذاری احساسات شروع میشود. کودک وقتی بتواند بگوید «ناراحتم»، «حوصلهام سر رفته» یا «هیجانزدهام»، یک قدم بزرگ برداشته است.
ابزارهایی مثل «چرخ احساسات»، دفترچه کوچک «امروز چه حسی داشتم» یا حتی گفتوگوی آخر شبها کمک میکند که کودک احساساتش را بشناسد. هرچقدر این شناخت دقیقتر باشد، مدیریت احساسات هم سادهتر میشود.
6. آموزش تنظیم هیجانات
تنظیم هیجان، همان مهارتی است که باعث میشود تا کودک موقع عصبانیت جیغ نزند یا وسط ناراحتی از شدت احساسات، بیقرار نشود. این مهارت با تمرینهای کوچک شکل میگیرد:
- نفس عمیق کشیدن
- شمردن از یک تا ده
- تغییر محیط (رفتن به اتاق دیگر)
- استفاده از جملات کمکی مثل «الان آروم میشم»
وقتی کودک یاد بگیرد هیجاناتش را بدون آسیب به خودش یا دیگران کنترل کند، احساس امنیت بیشتری دارد و در روابطش موفقتر خواهد بود.
7. تحسین و تشویق رفتارهای مثبت
هیچ کودکی با سرزنش رشد نمیکند. تشویق بهجا، مثل آبی است که به ریشه یک رفتار خوب میرسد. وقتی کودک کاری درست انجام میدهد، مثلا حرفش را محترمانه بیان میکند یا منتظر نوبت میماند، تحسین کوتاه اما مشخص، بسیار مؤثر است:
- «خیلی خوب بود که اجازه دادی او هم حرفش را بزند.»
- «از اینکه آروم حرف زدی خوشم اومد.»
این نوع تحسینها، رفتار درست کودک را تقویت میکنند، کودک وابسته به تشویق نمیشود و نکته مهمتر این است که کودک احساس میکند دیده میشود.
8. استفاده از داستانها و بازیها
کودکان بهترین درسها را از دل بازیها یاد میگیرند، نه از حرفهای طولانی ما. داستانها و بازیها پنجرهای باز به احساسات باز میکنند، بدون اینکه کودک احساس کند آموزش میبیند.
برای مثال:
- در داستانها میتوان درباره احساس قهرمانان صحبت کرد: «چرا ناراحت شد؟ اگر تو بودی چه میکردی؟»
- بازیهای نقشآفرینی مثل «معلم و شاگرد» یا «پزشک و بیمار» به کودک کمک میکند تا احساسات مختلف را تجربه کند.
- بازیهای گروهی، فرصت طلایی برای یادگیری رعایت نوبت، همکاری و مدیریت خشم فراهم میکنند.
- روایتها و بازیها، کودکان را وارد دنیایی میکنند که در آن یادگیری طبیعی، لذتبخش و ماندگار است.

ویژگیهای هوش هیجانی کودک
آموزش هوش هیجانی به کودکان، مثل یک جعبه ابزار پنهان است؛ جعبهای که اگر باز شود، مهارتهای کوچک اما مهمی داخلش پیدا میکنید. هرکدام از این مهارتها کمک میکنند کودک احساسات، روابط و چالشهای روزمره را بهتر بفهمد و راحتتر از آنها عبور کند. گاهی این ویژگیها آنقدر طبیعی در رفتار کودک دیده میشود که متوجه اهمیتشان نمیشویم؛ اما همین تواناییهای کوچک، آینده ارتباطی و شخصیتی او را میسازند.
در ادامه، به مهمترین ویژگیهای کودکی که هوش هیجانی سالمی دارد میپردازیم؛ ویژگیهایی که هرکدام شروعی برای رشد و تربیت بهتر هستند.
1- خودآگاهی
خودآگاهی یعنی کودک بتواند احساساتش را حس کند، آنها را بشناسد و دربارهشان حرف بزند. کودکی که خودآگاه است، وقتی غمگین میشود نمیگوید «نمیدانم چرا»، بلکه میتواند بگوید: «ناراحتم چون دوستم با من بازی نکرد». این توانایی ساده باعث میشود که کودک کمتر سردرگم شود و بهتر بفهمد چه چیزی روی حالش اثر میگذارد.
نشانههای این مهارت در رفتارهای روزمره پیداست. مثلاً اگر کودک بعد از یک روز شلوغ به شما بگوید «امروز خستهام»، یعنی توانسته است احساسش را شناسایی کند و آن را بیان کند. همین یک جمله ساده، مهمترین اصل ثبات هیجانی در آینده است.
2- مهارتهای اجتماعی
مهارتهای اجتماعی یعنی کودک بداند چطور در جمع رفتار کند و چه زمانی باید حرف بزند یا گوش دهد. این ویژگی، یکی از نشانههای هوش هیجانی است. کودکی که این مهارت را دارد، در بازیهای گروهی بهتر کنار میآید، کمتر وارد دعوا میشود و راحتتر دوست پیدا میکند.
گاهی این مهارتها در رفتارهای کوچک ظاهر میشوند؛ مثلاً وقتی کودک در صف غذا رعایت نوبت میکند یا با ادب از دیگران چیزی میخواهد. این رفتارها پایههای برقراری رابطه سالم در آینده را شکل میدهند و کودک را برای زندگی در مدرسه و جامعه آماده میکنند.
3- خودپذیری و اعتماد به نفس
کودکی که خودش را دوست دارد، به نقاط قوتش آگاه است و از ضعفهایش نمیترسد، یعنی خودش را خوب میشناسد. این ویژگی اجازه میدهد او از اشتباهاتش خجالت نکشد و دوباره تلاش کند. کودکی که اعتماد به نفس دارد، وقتی شکست میخورد، تلاش میکند راه بهتری پیدا کند و خود را سرزنش نمیکند.
نشانههای اعتماد به نفس در رفتارهای ساده دیده میشود: «میتونم امتحان کنم»، «اجازه بده خودم انجامش بدم», یا «اشتباه کردم، ولی دوباره درستش میکنم». این جملات ساده نشان میدهد کودک به تواناییهایش باور دارد، باوری که در آینده او را فردی مقاوم و موفق میسازد.
4- مدیریت استرس
مدیریت استرس در کودکان با بزرگسالان متفاوت است، اما نشانههایش شبیه هم هستند. کودکی که میتواند وسط نگرانی یا ناراحتی، آرام رفتار کند، یعنی یاد کنترل احساسات را گرفته است. این مهارت میتواند در موقعیتهای کوچک ظاهر شود؛ مثلاً قبل از امتحان کمی مضطرب است، اما با چند نفس عمیق یا صحبت کوتاه، آرام میشود.
گاهی هم کودک یاد میگیرد خودش راهحل بسازد؛ مثل اینکه وقتی ناراحت است، کمی تنها باشد یا سرگرمی موردعلاقهاش را انجام دهد. این رفتارها نشان میدهد کودک با احساساتش دوست شده است، نه اینکه اسیرشان باشد.
5- قدرت تصمیمگیری
کودکی که هوش هیجانی دارد، در تصمیمگیریها بهتر عمل میکند. دلیلش ساده است: او احساساتش را میشناسد، عواقب انتخابها را تا حدی میسنجد و از کمک خواستن هم نمیترسد. ممکن است تصمیمهایش هنوز کودکانه باشد، اما اینکه تلاش میکند انتخاب کند، خودش یک قدم بزرگ است.
مثلاً وقتی بین دو اسباببازی انتخاب میکند یا وقتی درباره اینکه چه کاری بعد از مدرسه انجام دهد فکر میکند، یعنی تمرین تصمیمگیری را شروع کرده است. همین تمرینهای کوچک آینده او را شکل میدهند؛ جایی که باید تصمیمهای بزرگتری بگیرد و نیاز به اعتمادبهنفس و تحلیل هیجانی بیشتری دارد.
6- مهارتهای زندگی
مهارتهای زندگی مجموعهای از رفتارهایی هستند که کودک را برای دنیای واقعی آماده میکنند. چیزهایی مثل صبر، مسئولیتپذیری، کنترل خشم، احترام به دیگران، همکاری و حتی درخواست کمک در زمان نیاز. وقتی کودک بتواند در موقعیتهای مختلف این رفتارها را نشان دهد، یعنی هوش هیجانیاش در مسیر رشد است.
برای مثال، کودکی که میتواند اسباببازیهایش را جمع کند، موقع اشتباه کردن معذرتخواهی میکند یا در یک فعالیت گروهی سهم خودش را انجام میدهد، مهارتهای زندگیاش در حال شکلگیری است. این ویژگیها، پایه مهمی برای سلامت روان، موفقیت تحصیلی و روابط آینده او هستند.
مزایای هوش هیجانی برای کودک
هر کودکی میتواند یاد بگیرد احساساتش را بشناسد و آنها را درست بیان کند، اما برای اینکه بهتر و درستتر یاد بگیرد، نیاز به راهنمایی دارد. اینجاست که نقش والدین پررنگ میشود. آموزش هوش هیجانی به کودکان، فقط به معنی کنترل خشم یا غم نیست؛ درواقع یاد دادن زندگی با آگاهی به فرزند است.
مهمترین فواید تقویت هوش هیجانی در کودکان شامل موارد زیر هستند:
- بهبود روابط اجتماعی: کودک یاد میگیرد چطور با دیگران ارتباط داشته باشد، احساسات اطرافیان را درک کند و روابط سالمی بسازد.
- افزایش اعتماد به نفس: وقتی کودک احساسات خود را میفهمد، نسبت به خودش آگاهی بیشتری پیدا میکند و این شناخت باعث میشود به تواناییهایش ایمان بیاورد.
- مدیریت بهتر احساسات: کودک میفهمد احساساتش طبیعی هستند و یاد میگیرد بدون ترس یا پرخاش آنها را بیان کند.
- موفقیت تحصیلی و شغلی در آینده: هوش هیجانی بالا باعث تمرکز بیشتر، انگیزه درونی و ارتباط بهتر با معلمها و همکلاسیها میشود.
- سلامت روان و آرامش درونی: کودکی که احساساتش را میشناسد، کمتر دچار اضطراب و افسردگی میشود و بهتر با شکستها کنار میآید.
نشانههای هوش هیجانی بالا و پایین در کودکان
گاهی تنها با چند رفتار ساده، میتوان فهمید کودک چهقدر در کنترل احساسات خودش پیشرفته است. نشانهها معمولاً در لحظههای کوچک روزمره آشکار میشوند؛ وقت بازی، هنگام اختلاف، هنگام ناراحتی یا حتی وسط یک گفتوگوی کوتاه. در ادامه، نشانههای هوش هیجانی بالا و پایین را بررسی میکنیم:
نشانههای هوش هیجانی بالا:
- کودک احساساتش را میشناسد و میتواند دربارهشان صحبت کند.
- در موقعیتهای پرتنش، آرام برخورد میکند و سریع از کوره در نمیرود.
- میتواند احساس دیگران را تشخیص داده و واکنش مناسب نشان دهد؛ مثلا دلداری دادن یکی از این واکنشهاست.
- با همسالان خود راحتتر دوست میشود و در جمع، رفتار متعادلتری دارد.
- هنگام دعوا یا اختلاف، به دنبال راهحل است نه مقصر پیدا کردن.
- مسئولیت کارهایش را میپذیرد و در صورت اشتباه عذرخواهی میکند.
- به جای واکنشهای تند، کمی مکث و فکر میکند.
- تحمل شکست بیشتری دارد و بعد از ناکامی دوباره تلاش میکند.
نشانههای هوش هیجانی پایین:
- کودک احساساتش را نمیشناسد یا آنها را با رفتارهای افراطی نشان میدهد.
- هنگام ناراحتی به گریه، خشم یا قهر طولانیمدت پناه میبرد.
- با دیگران زود وارد تعارض میشود یا در دوستیها مشکل دارد.
- نمیتواند احساسات دیگران را تشخیص دهد و گاهی رفتارهایش ناراحتکننده است.
- مسئولیت اشتباهاتش را نمیپذیرد و دیگران را مقصر میداند.
- در برابر تغییر یا ناکامی تحمل کمی دارد و سریع ناامید میشود.
- برای بیان خواستهها یا نیازهایش مشکل دارد و گاهی از گفتوگو فرار میکند.
- در کنترل هیجانهای ناگهانی مثل خشم، ترس یا هیجان شدید ناتوان است.
نقش محیط خانه در توسعه هوش هیجانی کودک
خانه اولین مدرسه احساسات کودک است؛ جایی که او یاد میگیرد در شادی، ترس، خشم یا غم چه رفتاری داشته باشد. نوع حرفزدن والدین، شیوه حل اختلاف، میزان صمیمیت و حتی لحن صدا، همه در شکلگیری هوش هیجانی کودک تأثیر مستقیم دارند.
محیط خانه وقتی مؤثرتر میشود که:
- فضای امن برای بیان احساسات وجود داشته باشد: کودکی که میتواند بدون ترس از سرزنش بگوید «میترسم» یا «ناراحتم»، قدم بزرگی در شناخت احساساتش برداشته است.
- والدین الگوی خوبی برای مدیریت هیجان باشند: کودکان رفتارها را بیشتر از حرفها یاد میگیرند؛ وقتی والدین هنگام عصبانیت آرامش خود را حفظ میکنند، کودک هم همان را تکرار میکند.
- احترام و گفتوگو در خانه رواج داشته باشد: کودک یاد میگیرد حرف زدن بهتر از قهر کردن است و شنیدن حرف دیگران چقدر اهمیت دارد.
- محبت بیقید و شرط وجود داشته باشد: کودکی که احساس ارزشمندی میکند، اعتمادبهنفس بیشتری در مدیریت روابط دارد.
- قوانین واضح اما منعطف وجود داشته باشد: نظم کمک میکند کودک حد و مرزها را بفهمد و در کنترل رفتارهایش بهتر عمل کند.
محیط خانهای که سرشار از احترام، گفتوگو و آرامش باشد، بهترین بستر برای شکوفایی هوش هیجانی است؛ حتی بیش از هر کلاس آموزشی یا کتاب تربیتی.

نقش هوش هیجانی در پیشرفت تحصیلی کودکان
موفقیت تحصیلی فقط به حافظه و تمرکز نیست. بسیاری از کودکان باهوش، بهخاطر ضعفهای هیجانی، عملکرد خوبی در درس ندارند. هوش هیجانی نقشی پنهان اما قدرتمند در تحصیل ایفا میکند.
چالشها:
- اضطراب امتحان: کودکی که نمیتواند استرس را مدیریت کند، حتی اگر خوب درس خوانده باشد، عملکردش کاهش پیدا میکند.
- نادیده گرفتن احساسات: وقتی کودک احساساتش را سرکوب میکند، انرژی ذهنیاش تحلیل میرود و در درس متمرکز نمیماند.
- اختلاف با همکلاسیها: روابط پرتنش باعث میشود تمرکز و انگیزه تحصیلی کاهش پیدا کند.
- نداشتن پشتکار: کودکی که از شکست میترسد، از تمرین و آزمون اجتناب دوری میکند.
- مشکل در تصمیمگیری: انتخاب روش مطالعه یا برنامهریزی روزانه با ضعف هیجانی سختتر میشود.
راهکارهای مؤثر:
- آموزش مدیریت استرس با روشهای ساده مثل تنفس عمیق قبل از امتحان.
- تقویت خودآگاهی تا کودک بفهمد در چه شرایطی بهتر درس میخواند.
- ایجاد فضای گفتوگو در خانه برای کاهش فشارهای ذهنی.
- تمرین حل مسئله تا کودک یاد بگیرد با چالشهای درسی روبهرو شود.
- تقویت روابط مثبت با همکلاسیها تا انگیزه درس خواندن را افزایش میدهد.
- تحسین تلاش به جای نتیجه تا ترس از شکست از بین برود.
توصیه میثم شکریساز برای تقویت هوش هیجانی در کودکان
میثم شکری ساز که در زمینه آموزش، روانشناسی یادگیری و توسعه مهارتهای فردی شناخته شده است، همیشه بر تربیت هیجانی کودکان تأکید زیادی دارد. توصیههای او حول محور ایجاد محیطی حمایتی و آموزش تدریجی مهارتهای احساسی میچرخد. در نگاه او، کودک زمانی رشد میکند که احساس امنیت، توجه و آزادی بیان داشته باشد.
در ادامه، چند اصل از رویکرد او را که در تربیت هیجانی بسیار مؤثر است را بررسی میکنیم:
- گوش دادن فعال: والدین باید به حرف کودک دقیق و بدون قضاوت گوش دهند تا او یاد بگیرد احساساتش ارزشمند است.
- تشویق به بیان احساسات: کودکان باید یاد بگیرند حسهای خود را نام ببرند، احساساتی مثل شادی، خشم، ترس و ناامیدی.
- الگوسازی رفتاری: والدین باید همان رفتاری را نشان دهند که از کودک انتظار دارند؛ مثل کنترل خشم، حل مسئله و ارتباط محترمانه.
- آموزش مسئولیتپذیری: کودک باید یاد بگیرد بخشی از وظایف و پیامدهای رفتارهایش را بپذیرد.
- تقویت مهارت ارتباطی: یاد دادن جملهبندی مؤدبانه، رعایت نوبت و پرسیدن نظر دیگران از اصول مهم است.
- توجه به سلامت روان: خواب کافی، بازی آزاد، تغذیه مناسب و زمان دوری از صفحهنمایش، زمینهساز آرامش و رشد هیجانی بهتر است.
- استفاده از بازی و داستان: آموزش هوش هیجانی باید غیرمستقیم و لذتبخش انجام شود، نه با نصیحتهای سنگین.
- تشویق و بازخورد مثبت: کوچکترین رفتار خوب باید دیده و تحسین شود تا کودک حس ارزشمندی بگیرد.
سخن پایانی
هوش هیجانی یکی از مهمترین آموزشها برای رشد کودک سالم است. کودکی که احساسات خود را میشناسد و میتواند آنها را مدیریت کند، در آینده انسانی آرام، مهربان، باانگیزه و موفق خواهد بود. والدین نقش اصلی را در این مسیر دارند. با چند گفتوگوی ساده، بازی، همدلی و الگو بودن، میتوانید به فرزند خود یاد بدهید چطور احساساتش را بشناسد، آنها را بپذیرد و به شکل سالم بروز دهد.
به یاد داشته باشید برای پرورش هوش هیجانی نیاز به فشار یا آموزش رسمی نیست، بلکه در محبت، صبوری و ارتباط روزانه شکل میگیرد. هوش هیجانی فقط یک مهارت نیست؛ سرمایهای مادامالعمر است که آینده کودک را میسازد. پس هر روز، حتی چند دقیقه، برای پرورش احساسات و گفتوگوی صمیمی با فرزندتان وقت بگذارید.
سوالات متداول
1- از چه سنی باید آموزش هوش هیجانی را شروع کنیم؟
بهترین زمان آموزش هوش هیجانی به کودکان از ابتدای تولد تا 7 سالگی است. حتی کودکان خردسال وقتی احساسات شما را میبینند و میشنوند، یاد میگیرند احساسات خود را چگونه بیان کنند. از سهسالگی میتوانید با بازی و گفتوگو آموزش را آغاز کنید.
2- اگر کودک احساساتش را درست بیان نمیکند چه کار کنیم؟
به جای تذکر یا سرزنش، سعی کنید احساسش را حدس بزنید و با او همدلی کنید. مثلا بگویید: «به نظر میاد ناراحتی چون اسباببازیت خراب شده.» وقتی احساسات او را میپذیرید، یاد میگیرد خودش هم آنها را به زبان بیاورد.
3- آیا هوش هیجانی از هوش ذهنی مهمتر است؟
هر دو مهم هستند، اما تحقیقات نشان دادهاند موفقیت در زندگی بیشتر به EQ وابسته است تا IQ. کودک باهوش از نظر هیجانی بهتر تصمیم میگیرد، روابط سالمتری دارد و در شرایط سخت رفتار بهتری از خود بیشتری نشان میدهد.
4- آیا بازی کردن در رشد هوش هیجانی مؤثر است؟
بله. بازی کردن بهترین راه یادگیری احساسات است. کودک در بازی نقشهای مختلف را تجربه میکند، احساساتش را میشناسد و یاد میگیرد با دیگران همکاری کند.
5- اگر کودک خجالتی یا درونگرا باشد، چطور میتوان EQ او را تقویت کرد؟
بله، کافی است فضای امنی برای بیان احساساتش بسازید. به او فرصت دهید بدون قضاوت حرف بزند، احساسش را نقاشی کند یا از طریق بازی نشان دهد. درونگرایی مانع رشد هیجانی نیست، فقط روش یادگیری متفاوت است.
6- آیا هوش هیجانی را در نوجوانان هم میتوان تقویت کرد؟
بله، هیچوقت دیر نیست. نوجوانان نیز با تمرین گفتوگو، شناخت احساسات و یادگیری مهارت همدلی، میتوانند EQ خود را بالا ببرند.
7- چند دقیقه در روز برای تمرین هوش هیجانی کافی است؟
حتی ده دقیقه تمرکز روزانه روی گفتوگو، بازی احساسی یا تمرین آرامسازی، اثر بزرگی دارد. استمرار مهمتر از مدت زمان است.
8- چطور بفهمم هوش هیجانی کودک من در حال رشد است؟
وقتی میبینید او احساساتش را درست بیان میکند، با دیگران همکاری دارد، کمتر گریه یا پرخاش میکند و در موقعیتهای دشوار رفتاری آرامی دارد، یعنی در مسیر درستی قرار گرفته است.
میثم شکری ساز یک سایت دیگر با وردپرس فارسی